آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

عکسای قبل از تولد آرتین جونم

سلام این عکس ها رو یک روز قبل تولد آرتین جونم گرفتم بزودی عکس های یک سالگی آرتین جونمو که امروز گرفتم میگذارم برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه شنبه , 25 بهمن 1393 جارو دستی کشیدن آرتین جونم شیطونی کردن آرتین جونم اینجا هم داشت ماجرای سوخنتش رو برامون تعریف میکرد بصورت پانتومیم هَهههههههههههههه هَهههههههههههههههه هم میگفت و دستاش رو میگذاشت رو چشم هاش  و ادای گریه در میاورد بعد میخندید تا پست بعدی خدانگهدار ...
29 بهمن 1393

آرتین جونم یک سالگیت مبارک

آرتین جونم یک سالگیت مبارک با یک روز تاخیر این پست رو آماده کردم. ولی اشکال نداره یک ساله شدن آرتین جونم رو عشقه سال پیش این موقع ها بود که بی تاب دیدنش بودم مثل الان که دلم براش یه ذره شده ...
27 بهمن 1393

خاطرات شیرین اواسط بهمن ماه

سلام یادتونه گفتم این دفعه دست به دوربین بودم ادامه عکسا گذاشتم برای این پست فردا آرتین جونم یک ساله میشه هورا دیگه بیشتر از این منتظرتون نمیگذارم برین ادامه مطلب ماشاالله فراموش نشه جمعه , 17 بهمن 1393 این عکس داداشم (دایی آرتین جونم) با آرتین جونمه خودم گرفتم خندیدن زیبای آرتین جونم ادامه بازی واکنش آرتین جونم وقتی مامانشو دید ماشاالله با سرعت دوید سمتش شب نزدیک به وقت خوابیدن بود و آرتین جونم رفت به سراغ تشک خاله اش و سرش رو گذاشت روش فرداش طبق معمول رفته بود سراغ ...
25 بهمن 1393

کلمات جدید آرتین جونم

ماشاالله فراموش نشه وقتی میخاد بگه چراغ خواب از پریز در بیاریم میگه دَز وقتی میخاد کسی رو بزنه میگه ایه بدون َ ِ ُ میگه EH انقد باحال میگه نَنِه راستی یاد گرفته میگه دایی دیگه نمیگه دا ولی خیلی خیلی کم میگه رضا آبجیم (مامان آرتین جونم) میگه دلش که تنگ میشه همش میگه دایی رضا اما پیش خودم خیلی کم میگه. ...
20 بهمن 1393

خاطرات شیرین اوایل بهمن 93

سلام این دفعه کلی دست به دوربین بودم و کلی از خاطرات آرتین جونمو بصورت تصویری ثبت کردم این چند وقت که در حال آماده سازی عکس ها و فیلم ها بودم اتفاقات خوب و بد زیادی افتاده بد هاش زیاده اما همشو اینجا نمینویسم چون بعضی هاش خصوصیه و به هیچکی نگفتم بعضی هاش رو هم به دلیل اینکه اینجا محل ثبت خاطرات آرتین جونمه و دلیل بعدیش هم نمیخام آرتین جونم ناراحت بشه و سعی میکنم بیشتر خاطرات شیرین آرتین جونم رو ثبت کنم تا بد آرتین جونم ماشاالله خیلی شیطون شده و این شیطونیش باعث شده چایی داغ خیلی داغ روی مچ دست و شکم و ران...
20 بهمن 1393

خاطرات شیرین تصویری آرتین جونم

سلام یادتونه توی پست قبلی خاطرات آرتین جونم رو تعریف کردم امروز عکس هاش رو توی ادامه مطلب هستش با خاطرات جدید و شیرین آرتین جونم زیاد منتظرتون نمیگذارم برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه. پنج شنبه , 2 بهمن 1393 اینجا داره آش میخوره آرتین جونم توی اتاقم کلی باهام بازی کرد و عروسک خاله اش که سرش کنده شده رو بازی میکرد سرش که کنده میشد میگفتم بده به من و سرش رو میگذاشتم قشنگ منتظر میشد تا درستش کنم اولش پرت میکرد ولی گفتم پرت نکن قشنگ بده میداد و درستش میکردم از این کار خسته نمیشد. جمعه , 3 بهمن 1393...
10 بهمن 1393

تصاویر و خاطرات 11 ماهگی

سلام امروز اومدم با تصاویر و خاطرات اولین روز های 11 ماهگی آرتین جونم زیاد منتظرتون نمیگذارم برین ادامه مطلب سه شنبه , 16 دي 1393 اولین عکس 11 ماهگی آرتین جونم که داداشم گرفته این عکس ها رو هم خودم گرفتم اینجا هم خیلی جلو اومده بود مجبور شدم از دوربین جلوی موبایل استفاده کنم و اینم حمله به سمت من که باعث شد نتونم عکس پرتره بگیرم جمعه , 26 دي 1393 برای آرتین جونم کلیپ های مورد علاقه اش رو گذاشتم و خواب آلو شد و یادتونه گفتم سرش رو میگذاره رو سینه ام اینم کلیپش ...
4 بهمن 1393
1