آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات روز های پایانی سال 1393

سلام سال 1394 مبارک باد امیدوارم سال خوبی داشته باشید امروز اومدم با خاطرات شیرین آرتین جونم در روز های پایانی سال1393 برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه. شنبه , 23 اسفند 1393 یکشنبه , 24 اسفند 1393 ساعت 07:33 صبح در حال کشتی گرفتن با پلنگ صورتی اینم آخر عاقبت پلنگ صورتی بیچاره که در کمتر از پنج دقیقه به این روز دراومد خخخخخخخخخ ظهر همون روز من توی حیاط بودم که صدای پای آرتین جونم که داشت میومد حیاط رو شنیدم ضبط فیلم رو شروع کردم و زوم کردم ادامه به روایت فیلم پنجشن...
2 فروردين 1394

خاطرات شیرین آرتین جونم

سلام به همه کسانی که آرتین جونمو دوست دارن امروز هم اومدم خاطرات شیرین آرتین جونم رو ثبت کنم خاطرات تلخ رو باید بریزیم دور تا بتونیم بهتر زندگی کنیم خدا رو شکر خاطرات تلخش خیلی کمتر از شیرین هاش بوده و امیدوارم همیشه همینطور باشه برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه. این مطلب رو هم از دست ندین چهارشنبه سوری یا چهارشنبه سوزی؟ شنبه , 16 اسفند 1393 آرتین جونم در حال بازی با مامانم(مادر بزرگ آرتین جونم) اینجا هم اومده بود در رو میکوبید و متاسفانه طعم مشمای کثیف رو هم برسی کرد. فرداش صبح ...
22 اسفند 1393

خاطرات آرتین جونم اوایل اسفند1393

سلام امروز سه شنبه 12 اسفند اومدم تا خاطرات آرتین جونم رو ثب ت کنم برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه جمعه , 8 اسفند 1393 آرتین جونم در حال خوردن خوراک عدس خاله اش داشت بهش میداد این عکسو گرفتم شب هم موبایل رو توی دستم بازی میکرد و ازم گرفت و منم نمیخواستم ببره اونور بازی کنه چون محافظش رو جدا کرده بودم و وقتی آرتین جونم بازی باهاش رو تموم میکرد ولش میکرد به امون خدا و احتمال گم شدن و له شدن زیر دست و پا بود و یکی دیگه از دلایلم هم موبایلم سرگرمی من توی اتاق بودش و یکی دیگه از دلایلش هم کار زشت من یعنی حسودی ...
12 اسفند 1393

خاطرات آرتین جونم اوایل اسفند

سلام بازم اومدم با عکس ها و خاطرات شیرین و تصویری آرتین جونم برین ادامه مطلب ماشاالله فراموش نشه دوشنبه , 4 اسفند 1393 آرتین جونم در حال کمک هنگام امن کردن خانه داشت نهارش رو میخورد که وقتی دید پتو رو دور ستون میپیچن رفت کمک. اینم عکس سلفی منو آرتین جونم آرتین جونم توی بغل من آرتین جونم در حال بازی آرتین جونم در حال سیب زمینی خوردن آرتین جونم در حال جمع کردن اسباب بازی هاش فردای همون روز دخمل شدن آرتین جونم یک روز بعد صبح چهارشنبه ساعت 7:58 صبح تا پ...
10 اسفند 1393

اولین عکس های آرتین جونم در یک سالگی

سلام این دفعه نتونستم عکس های زیادی از آرتین جونم بگیرم اما عکس های خوبی گرفتم و لحظات خوبی رو با آرتین جونم گذروندم با این که کمتر از یک روز بود اما خیلی خوش گذشت برین ادامه مطلب ماشاالله غراموش نشه دوشنبه 20 بهمن ماه 1393 قبل از یک سالگی که من اولین بار با آرتین جونم رفتم حمام تو حمام منو میزد و میخندید وقتی خیس شد ماشاالله پلک هاش مثل ستاره چشم هاش مثل مروارید برق میزد وقتی بالا رو نگاه میکرد از زیبایش نمیتونستم پلک بزنم فقط نگاهش میکردم ماشاالله مثل ماه شده بود.خیلی زیبا تر شده بود. چهارشنبه , 29 بهمن 1393 ...
2 اسفند 1393
1