خاطرات شیرین آرتین جونم در 15 ماهگی+چند عکس جا مانده
سلام
آرتین جونم 15 ماهگیت مبارک
بازم اومدم با خاطرات شیرین آرتین جونم
قاب این عکس تکراریه ولی سایت ویرایش مشکل پیدا
کرده و نوبت همون سایت بود منم که خیلی این قاب
رو دوست داشتم بازم اینو گذاشتمش برین ادامه مطلب
فقط ماشاالله فراموش نشه
خب اول بریم به سراغ عکس های
قبل از اولین کوتاه کردن مو
که با گوشی آبجیم (مامان آرتین جونم)ثبت شده
جمعه , 28 فروردين (1394) 14 ماهگی
اینجا تازه از حموم اومده
9 اردیبهشت 1394
اولین نقاشی آرتین جونم با موبایل
خب بریم به اولین عکس ها و
خاطرات 15 ماهگی آرتین جونم
جمعه , 26 ارديبهشت 1393
حمل عروسک به سبک آرتین جونم
اینم قیافه عروسکا در این شرایط
چهارشنبه , 31 ارديبهشت 1393
سرسره بازی آرتین جونم
آهنگ زمینه از آلبوم قدیمی مجید اخشاسبی
تو پارک محمد طاها رو دید
داشت بستنی میخورد روی تاب
دلش خواست از اونجایی که دهنی نبود
دادیم نخورد رفتیم مغازه براش خریدیم
پنج شنبه , 1 خرداد 1393
آرتین جونم تازگیا میره سراغ
کیف ها و آنقدر میگرده تا یه کلید
پیدا کنه بعد از پیدا کردن کلید میره
سراغ گاوصندوق و کلی باهاش ور میره
تا بتونه بازش کنه یه بار یه دسته کلید
بهش داده بودیم ماشاالله هر کلیدی که بازش نمیکرد
رو عوض میکرد و یک کلید دیگه رو امتحان میکرد
اینجا هم طبق معمول بازم یه کلید گیر آورده بود
و رفته بود سراغ گاو صندوق.
تا من و بقیه حاضر بشیم با گاو صندوق
بازی کرد بعد رفتیم پارک هنوز از تاب
میترسه من تصمیم گرفتم تابش بدم
ترسش بریزه و با یواش به تند این کار
رو انجام دادم مثل دمبل زدن بود برام
نتیجه داد و دیگه نترسید البته وقتی داداشم
(دایی آرتین جونم)داشت میرفت بشینه بازم از تاب
ترسید و دستاش رو گرفت طرفش. تا بغلش کنه
یکشنبه , 3 خرداد 1394
رفتیم یکشنبه بازار
برای آرتین جونم کفش خریدیم
ولی با این که رنگ آبی و سفیدش
رو دوست داشتم دلم میخاست قرمز
و سفید باشه یکم گشتیم دیدیم
قرمز و سفید پیدا نمیکنیم ولی قرمز و زرد داشت
من دیگه روم نشد بگم یکم بیشتر دنبال قرمز و سفید
بگردیم تو کمی بعد فهمیدم آرتین جونم اومده خونه مون
وقتی رسیدیم خونه آرتین جونم
کلی از دیدن ما خوشحال شد
وقتی کفش هاش رو دید خوشحالیش بیشتر شد
وقتی نشستم دوید و اومد تو بغلم دراز کشید
و بعد از من گرفت رفت بالا و کلی کیف کرد
هر وقت میگفتم بدو بیا بغلم میدوید و میومد
بغلم و دراز میکشید تو بغلم
توت آوردیم مثلا همه بخورن
چند تایی خوردیم و یکی هم به آرتین
جونم دادیم خورد آبجیم چند تا به
من داد و منم خوردم و کارم در اومد
چون آرتین جونم دید و از این کار مامانش
تقلید کرد و شروع کرد به توت دادن
به من تند تند توت ها رو میداد به من
هر چی میگفتم بسه میترکم
اصلا اثر نمیکرد و همش به این کارش
ادامه میداد منم نمیتونستم دستشو
رد کنم و همش میخوردم دهنم پر شده
بود که دیدم خسته شد و دو تا دوتا
برداشت و گذاشت دهنم و شروع کرد
دو تا دو تا دادن بابا این دهنه انبار توت
نیس که خودشم یکی خورد و باز به
من دو تا دو تا توت داد و بعدش
خسته شد و بقیه توت ها رو خالی
کرد رو پتوی من. فداش بشم ماشاالله خیلی
شیرین شده.
تا پست بعدی خدانگهدار