آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 22 ماهگی آرتین جونم

1394/11/5 17:13
نویسنده : دایی رضا
517 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

از نظر بیشتر آدم ها

شیک پوش و اهل مد بهتر از مرتب و تمیزه

دروغ شیرین بهتر از حقیقت تلخه

چهره زیبا بیشتر از دل زیبا ارزش داره

مسئولیت خودمون مهم نیست اما وای

بر کسی که مسئولیتش مقابل ما کم بگذاره

نظر ما مهمه نظر بقیه مهم نیست

بچه ها اجازه فحش بد ندارن ولی ما بزرگتر ها داریم!

ما داریم کجا میریم؟ این طرز فکر کردن

واقعا کجاش منطقیه؟ باید جور دیگه ای به دنیا

بنگریم نمیشه دنیای به این بزرگی رو تغییر

داد اما دنیای خودمون رو با تفکر های منطقی

زیبا کنیم و زیبا زندگی کنیم موفق باشید.

برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه.

پنج شنبه، ۲۶ آذر ۱۳۹۴

این عکسا رو (آبجیم) مامان آرتین جونم

توی تلگرام فرستاده اولین عکس های 22 ماهگی

همانطور که قبلا اطلاع دادم عکس های اوایل

22 ماهگی که گرفته بودم حذف شدن

فکر کنم فرداش بود اومدن خونه ما

و منم از ماست خوردنش عکس گرفتم

صدای دوربین رو که شنید گفت عسک

و سری اومد و ژست گرفت که البته دوربین که

آماده میشد برای عکاسی صداش باعث میشد

آرتین جونم سریع برای دیدن عکسی که هنوز

نگرفتم بیاد که این کار رو سخت میکرد و عکسا

نسبت به عکس اول که نگام میکرد ولی حواسش

نبود خیلی بی کیفیت شده بود چون یا دور میشد

یا خیلی تکون میخورد لحظه بی حرکت شدنش برا

عکس غیر قابل پیش بینی بود بخاطر همین عکس

های کمی ازش میتونم بگیرم که همونام پاک شد.

+ فیلم ها از اواخر 21 ماهگی تا چهارشنبه، ۲ دی ۱۳۹۴

یک هفته و یک روز مونده بود به سال نو میلادی

اینجا بعد گلاب به روتون اومد پیشم و بدون شورت

ژست گرفت برای عکس

یکشنبه، ۶ دی ۱۳۹۴

اینجا هم دارم به سختی ازش عکس

میگیرم اونم با دوربین جلو که برای دیدن

خودش دیگه جایی نمیره که البته

از کیفیتش خوشم نمیاد ولی مجبورم دیگه

تمام سعیمو کردم تا بتونم با

لباس جدیدش ازش عکس بگیرم

و وقتی سبد گذاشت زیر پاش تا بیاد

پیشم این عکسو گرفتم

چهارشنبه، ۹ دی ۱۳۹۴

هر چقدر سعی کردم از آرتین جونم با لباس جدیدش

با دوربین پشتی عکس بگیرم نشد.

جمعه، ۱۱ دی ۱۳۹۴

شب شام رفتیم خونه آرتین جونم

ارتین جونم و وقتی فهمید منم اومدم

بدون آهنگ کردی میرقصید مبل رو میزد

و شادی و خوشحالی نمیدونست چیکار

بکنه ماشینشو آورد نشونم داد و موبایل

باباشو مینداخت پشت ماشین و تو خونه میچرخوند

موبایلم شارژ نداشت و همش درخواست نی نی میکرد

عاشق بازی بچه داری و مخصوصا پو هستش

داشتم تلویزیونشونو تنظیم میکردم که کنترل رو گرفت

و انداخت زمین و هر بار کنترل تلویزیون رو میدید دستم

میگرفت و مینداخت زمین و بجاش اسباب بازی هاشو

میداد تا با اسباب بازی باهاش بازی کنم

کسالتی که بخاطر حذف شدن عکسا و فیلم ها داشتم

با رفتن پیش آرتین جونم رفع شد

اینجا هم داره موز میخوره و منو داداشم داریم سعی

میکنیم که توجه آرتین جونم رو به داداشم جلب کنیم

تا عکس بگیره ولی حواسش به خوردن موزه

آرتین جونم معذرت میخام کسالتم با این که

تقریبا رفع شده بود تو عکس ها معلومه

سه شنبه، ۱۵ دی ۱۳۹۴

دردسر های عکاسی از آرتین جونم

هنوز ادامه داره ببینین

شیرین زبونی های آرتین جونم

اول بریم سراغ اسم من که دیگه واضح نمیگه

و وقتی میگم بگو رضا میگه: رضِ

داداشم (دایی آرتین جونم): مَمَد

خواهر زاده های باباش

پارسا: پارپا

مهدی: مَمَ

آبجیم(مامانش) : مامان

مامانم (مادربزرگش): مامان

یه بار با مامانم (مادربزرگش)کار داشت و گفت مامان

آبجیم (مامانش)جواب داد بله و آرتین جونم

یه لحظه مکث کرد و دوباره گفت مامان

تا مامانم(مادربزرگش) جواب بده.

اسم مامانت چیه: پَرپَر

اسمت چیه؟: آرتا!

فامیلیت چیه؟: دو دو (دوستی)

فامیلی پارسا چیه؟: احمَ (احمدی)

فامیلی مامانت چیه؟: جَ وَ

فامیلی عمه چیه: دو دو

منم به اسم داء (دایی)صدا میکنه

خاله اش رو: هَریسا بعضی وقتام خا خا(خاله)

یه بار اسما رو قاطی کرد و وقتی میخاست منو

صدا کنه گفت: مام با دا خنده ام گرفت و وقتی

دید برام جالبه مخصوصا اینطوری صدا میکنه.

تا پست بعدی خدانگهدار.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)