آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 31 ماهگی آرتین جونم

1395/9/5 16:13
نویسنده : دایی رضا
193 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز اومدم تصاویر و خاطرات

31 ماهگی آرتین جونم رو ثبت کنم

جمع آوری تمامی عکسا از موبایل ها

باعث شده در هر ماه یک پست بگذارم

البته بالا بردن کیفیت عکسا خیلی عکسا رو بهتر کرده

البته تازگیا خیلی تنبل شدم و به شرایط نوری برای

عکاسی بیشتر اهمیت میدم چون با مرور عکسای

قدیمی کیفیت پایینشون کمی آزرده خاطرم کرد

کیفیت عکس های دریافتی از تلگرام بسیار پایین بود

برای مثال یه نور سفید رنگ تمام عکس رو گرفته

و منم تونستم با حذف کردن رنگ سفید کیفیت

تصاویر رو تا حد قابل توجهی زیاد کنم منظورم

از این که تنبل شدم اینه که تصویر پایینی فقط

بستنی خوردن آرتین جونمو من گرفتم

برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه.

قبل اینکه مطالب امروز رو شروع کنم میخام

دو تا خبر خوب بگم آرتین جونم چند وقتیه

بزرگ شده و عادت بد گاز گرفتن رو ترک کرده

دیگه منو نمیزنه و البته فقط منو عینک خخخخ

یکشنبه، ۲۸ شهریور ۱۳۹۵

تصاویر زیر رو مامان آرتین جونم فرستاده

یکی از سرگرمی های اصلی آرتین جونم

دوچرخه سواریه اولین عکس 31 ماهگی

چهارشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳۹۵

اینم ژست آرتین جونم واسه مامانش

دوشنبه، ۵ مهر ۱۳۹۵

اینم یه خواب ناز کودکانه حدس میزنم بعد کلی شیطونی

خب این کیه پیش آرتین جونم؟

این سوالیه که وقتی این عکسو دیدم از خودم پرسیدم

مامانمو صدا کردمو تا بیاد شناختم مهدیس کوچولو

که قبلا بهتون معرفی کرده بودم رفته بودن رحیم آباد

البته مامانم کشف کرد من خیال کردم مهدیس خونه

آرتین جونمه فرداش یعنی سه شنبه، ۶ مهر ۱۳۹۵

بریم سراغ قاب دوربین من

آرتین جونم اومد خونمون بستنی خریدیم ولی آرتین

جونم خودش طعمشو انتخاب کرد فالوده ای سبز

بر خلاف ظاهرش خیلی خیلی بد مزه بود ولی آرتین

جونم حاضر نشد حتی یه گاز از بستنی موزی بزنه

البته تلخی بستنی هنوز برام معماس البته هر گردی

گردو نیس و بستنی فالوده ای دوقولوی قدیم کجا

و یه قلوی الان کجا نکته اصلی اینجاست آرتین جونم

با علاقه میخورد و نکته جالب تر اینکه به منم تعارف کرد

و تصمیم گرفت باهاش عکس بگیره بیشتر دوست

داشت عکس بستنی رو بگیرم تا عکس خودش

جمعه، ۹ مهر ۱۳۹۵

مثل همیشه رفتیم شاهزاده حسین

و اینجام فضای سبزشه و تا بیام عکس

بگیرم آرتین جونم اومد جلو و این شد نتیجه اش

اینم عکس متحرک از آرتین جونم

که از کیفیتش خوشم نیومد

اینجا هم داره چمنا رو میکنه میریزه تو کفشش

این شد نتیجه اش

سه شنبه، ۱۳ مهر ۱۳۹۵

بریم سراغ قاب دوربین مامان آرتین جونم

مامان آرتین جونم آرتین جونمو علی اصغر

کرده اما نمیدونم چرا تو مراسم شیرخوارگان

حسینی یه لباس دیگه پوشونده بود

جمعه، ۱۶ مهر ۱۳۹۵

برای دیدن شیرخوارگان حسینی بازم رفتیم

شاهزاده حسین ولی انقدر شلوغ بود نتونستیم

بریم داخل کمی دور و اطراف گشتیم و عکس

نی نی ها رو شکار میکردیم دو تا لباس کامل علی

اصغر گرفتیم نذری بود برا نوزادا میدادن کمی اونطرف

تر مامان آرتین جونم در حال ارسال عکسای

آرتین جونم بود که صبح گرفته بود اما نت نداشتیم

اگرم داشتیم یادمون نمی افتاد تلگرام چک کنیم

عصر تو خونه نگریدمشون.

رفتیم جلوی یکی از خروجی ها و مشغول عکاسی

از نی نی ها شدیم که آرتین جونم اومد تو بغلم

بریم سراغ قاب دوربین من عکاس مامان آرتین جونم

این آبو ریخت رو کمر یه آقا پسر و من گفتم

ای وای نریزترسوو کمرشو خیس کرد

ولی اون آقا پسر هیجی نگفت و رفت اونور.

با اینکه برای نوزاد بود ولی اندازه آرتین جونم شد.

آرتین جونم خیلی کم موند و باباش بردش دهاتشونتعجبدلشکسته.

شنبه، ۲۴ مهر ۱۳۹۵

بریم سراغ قاب دوربین مامان آرتین جونم

اینجا نمیدونم کجاست

تصاویر پایین رو نتونستم بخاطر نور و

کیفیت کم اصلاح کیفیت کنم

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)