آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 32 ماهگی آرتین جونم

1395/10/3 17:29
نویسنده : دایی رضا
242 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

الان که دارم این مطلبو مینویسم

آرتین جونم تو اوج شیطونی به سر

میبره و داره همه رو اذیت میکنه.

اما مطلب درباره 34 ماهگی نیس

بریم به 32 ماهگی آرتین جونم

دیر اومدم اما دست پر اومدم

برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه.

دوشنبه، ۲۶ مهر ۱۳۹۵

بریم سراغ اولین عکس 32 ماهگی

از قاب دوربین مامان آرتین جونم

البته هر جور که کردم کیفتش قابل قبول نبود.

این بازی فکری رو تو تولد دو سالگی هدیه گرفته

همون روز اومدن خونه مون

بهش گفتم وایسا عکس بگیرم الکی مثلا وایساده

بالاخره وایساد گفته بودم برو عقب زیادی رفت عقب

من:بسه دیگه انقدر نرو عقب

آرتین جونم: نه اینجا خوبه

سه شنبه، ۲۷ مهر ۱۳۹۵

اینجا داره فرار میکنه نتونم عکس بگیرم

جمعه، ۳۰ مهر ۱۳۹۵

تولد مامان آرتين جونم بود هوا خيلي

سرد بود براي آرتين جونم هواپيما خريدم

چون بهش قول داده بودم هواپيما رو باز

نکرده بود از تو پارکينگ بودم از پله ها

اومد پايين و گفت مرسي اينو خريدي

وقتي بازش کرديم خعلي خوشحال شد

اينم فيلم بازي با هواپيما

شنبه، ۱ آبان ۱۳۹۵

اينجا هم رفته بودن قم

یکشنبه، ۲ آبان ۱۳۹۵

الکي مثلا ميخاد بخوابه

موقع چاي شکلاتا رو ديد سريع بلند شد

و با خوشحالي همش ميگفت غاغا غاغا غاغا

یکشنبه، ۹ آبان ۱۳۹۵

صحنه آهسته فوتبال بازي کردن آرتين جونم

اينم چند تا عکس حرفه اي از يک بازيکن حرفه اي

نهار ساندويج خونگي داشتيم و آرتين جونم

مثل خودم سيب زمينی سرخ کرده خیلی دوست داره

رفت و بدون اینکه بهش بگم سیب زمینی سرخ کرده

رو آورد و داد به من اینم فیملش

منم با بازی خوردم خوشش اومد و خندید ولی

نمیدونستم بازی و خنده رو بیشتر از سیب زمینی

دوست داره و بیشتر داد دیدم دارم سیر میشم و

حیفه ساندویچ رو از دست بدم تصمیم گرفتم

اما عاقبت بدی داشت ببینین

بهش گفتم تند تند اخم کن و بخند خودمم اجرا کردم

تا انجام بده بعد تند تند عکس گرفتم شد این

بعد دوباره کرد ایندفعه فیلم گرفتم اینم فیلمش

الان که داره میخنده به نظرتون داره چیکار میکنه

پاش روی تاقچه اس

شنبه، ۱۵ آبان ۱۳۹۵

بعد یه مدت طولانی مامان آرتین جونم

دو تا عکس بی کیفیت و تاریک فرستاد

نورشو بیشتر کردم

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)