آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 40 ماهگی آرتین جونم

1396/7/5 18:00
نویسنده : دایی رضا
261 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

یه معذرت خواهی به آرتین جونم بدهکارم به دلیل

دیر به روز کردن وبلاگ دو دلیل خیلی مهم داشت

که یکیشو میگم لپ تاب پر شده بود بی مقدمه

برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه

جمعه، ۲۶ خرداد ۱۳۹۶

چهل ماهگی آرتین جونم پر بود از

شیطنت ها و خاطرات گوناگون

اولین عکس چهل ماهگی آرتین جونم

یکشنبه، ۲۸ خرداد ۱۳۹۶

این عکسو مامان آرتین جونم فرستاده

چهارشنبه، ۳۱ خرداد ۱۳۹۶

سلفی

چیه خب اینم یه مدلشه

دوشنبه، ۵ تیر ۱۳۹۶

آرتین جونم تو داهاتشون ارسالی مامانش

سه شنبه، ۶ تیر ۱۳۹۶

دوچرخه سواری آرتین جونم در امامزاده حسین

آرتین جونم گفت میخای بگم بابام چطوری گاز میده؟

منم گفتم آره گاز بده ببینم با تمام تلاشش پا زد تا

سرعت بره و خورد به یه دختر بچه پنج شیش ساله

و چپ کرد جالب اینجا بود وسط گریه اعتراض میکرد که

چرا وایساده بود جلو راه من اومد بغلم و جوری گریه

میکرد که انگار شیر آب باز کردن گفتم نگاه کن داری

گریه میکنی نی نی نگاه میکنه بلافاصله گریه اش قطع

شد گفت دیگه سوار دوچرخه نمیشم هر چی گفتم

قبول نکرد سوار بشه اما بالاخره آخر شب سوار شد.

شنبه، ۱۰ تیر ۱۳۹۶

آرتین جونم توی داهاتشون ارسالی مامانش

یکشنبه، ۱۱ تیر ۱۳۹۶

همیشه موقع بیرون رفتن اینجوری راهو سد میکنه

پیش به سوی بوستان ولایت

اسکوتر سواری آرتین جونم در بوستان ولایت

شب دوباره رفتیم بوستان ولایت و بازم همون

داستان همیشگی سد کردن راه

آرتین جونم در استخر توپ

سلفی من با زامبی دهنش سُسی شده

اینم چند تا عکس که وسط رقص نزدیک بود بیافته

پایین که به خیر گذشت و روی سکو افتاد و نشست

اینم یه نی نی به اسم کیانا که منو بوس کرد آرتین جونم

خیلی خوشش اومده بود انگار اسباب بازیه جدید خریدیم براش

بوس فرستادن و بای بای با کیانا

چهره مامان کیانا جون رو سانسور کردم گفتم

شاید راضی نباشه تصویرش منتشر بشه

جمعه، ۱۶ تیر ۱۳۹۶

اینم عکسی که آرتین جونم در حد فتح

قله اورست حال میکنه باهاش

یکشنبه، ۱۸ تیر ۱۳۹۶

اگه گفتین آرتین جونم از چی ترسیده

خودتون ببینین

سه شنبه، ۲۰ تیر ۱۳۹۶

من خیلی مظلوم واقع شدم یعنی دایی

مظلوم تر از من پیدا نمی کنین خامه اش رو

خودش خورده بیسکوییتشو میده من بخورم

پنج شنبه، ۲۲ تیر ۱۳۹۶

این جز قشنگ ترین خاطره ی چهل ماهگی آرتین جونمه

بوستان ولایت و پارک طراوت که نیازی به توضیح نداره

این کوچولوی خوشگل اسمش عسل خانومه

آرتین وارد شد

دو نفر فقط هر نفر یک بلیط و دو نوبت سواری کردن

کلا چیستان شد واسه خودش خخخخ

در حین سواری آرتین جونم دستشو انداخت

گردن عسل جون و با هم دوست شدن

ادامه تصاویر رو ببینین

بعد اتمام سواری عسل جون رو میخواستم بوس

کنم تا کلمه بوسش کن رو شنید منو بوس کرد

یعنی حسی که در بوس شدن توسط نی نی

هست در خوردن بستنی در گرمای تابستان نیس.

جمعه، ۲۳ تیر ۱۳۹۶

سِلفی

پارک طراوت

شنبه، ۲۴ تیر ۱۳۹۶

از اینجا به بعد ارسالی مامان آرتین جونم

بستنی دو تا دوتا میچسبه

البته شما امتحان نکنین ضرره

یکشنبه، ۲۵ تیر ۱۳۹۶

آرتین جونم در پارکی که اسمشو نمیدونم

تا پست بعدی خدانگهداربای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان صدرا
25 آبان 96 19:37