آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 41 ماهگی آرتین جونم

1396/8/21 16:47
نویسنده : دایی رضا
301 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بی مقدمه برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه.

 

سه شنبه، ۲۷ تیر ۱۳۹۶

اولین عکس دوباره همون ماجرای سد کردن راهه

اسکوتر سواری آرتین جونم

یه عکس قشنگ اما بی کیفیت با دوربین جلو

شهر بازی طراوت

سلفی با قلعه بادی

پنج شنبه، ۲۹ تیر ۱۳۹۶

مهدیس جون اومد خونمون و موقع

رفتنشون رفتیم پارک طراوت کلی بازی کرد

یکشنبه، ۱ مرداد ۱۳۹۶

آرتین جونم در یکشنبه بازار

یکشنبه، ۸ مرداد ۱۳۹۶

دوباره هفته بعدش رفتیم یکشنبه بازار

اینم دو تا عکس خوشگل موقع برگشتن

پنج شنبه، ۱۹ مرداد ۱۳۹۶

سلفبوق ترجمه سلفی بوق

تک چرخ بدون چرخ!

چیه خو مگه پسرا دل ندارن نمیتونن خاله بازی کنن

اتفاقا خیلیم خوب بازی میکنن همش که نمیشه

ماشین بازی کرد آرتین جونم عاشق خاله بازیه

هنگام بازی آرتین جونم با تفنگ اومد و منو برد به

قدیما وقتی که با مهدی پسردایی کلی بازی میکردیم

به هم تیرش رو شلیک میکردیم و کلی می خندیدیم

هیچی مثل دوران کودکی آدم نمیشه هیچی.غمگین بگذریم

این عکس رو گرفتم و وقتی گفتم میخام بفرستم برا

مهدی نمیدونم چرا آرتین جونم عصبانی شد و لنز رو

کثیف کرد وای صاف دست گذاشت رو نقطه ضعفم و

منو عصبانی کرد.

جمعه، ۲۰ مرداد ۱۳۹۶

اینم دو تا عکس خوشگل

یکشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۹۶

جشنواره غذای محلی بود و ما هم با

دلمه و سمبوسه شرکت کردیم

بوستان ولایت خیلی خلوت بود همه رفته

بودن پشت شهر بازی برای دیدن نمایش

اصلا حس خوبی ندشت هیچ بچه ای نبود

راه رو هم بسته بودن بخاطر موتور سوارا

وقتی یه موتور سوار و ترک نشین رد شدن

من خیلی عصبانی شدم بالاخره از اون ور

یه راه پیدا شد کمی دور بود نمایش دیده

نمیشد ما پشت بودیم بچه ها دور بودن

اینم آرتین جیگر دایی از نمای متفاوت

غذا هامون برنده نشد و بعد اعلام نتایج

آهنگ گذاشتن و مردم کلی شاد شدن

ما هم نزدیک باند بودیم و بیس قوی بود حس

خوبی داشت آرتین جونم خاک بازی میکرد

چهارشنبه، ۲۵ مرداد ۱۳۹۶

بازم رفتیم بوستان ولایت و پارک طراوت

مامان آرتین جونم کلی بچه آورد

گفت بیاین فیلمتون رو بگیره تلویزیون نشونتون

بده به همین راحتی فریب خوردن و اومدن من

از دیدن اینهمه بچه هول شده بودم اسم

همشونو پرسید و با هیجان اسماشونو گفتن

یه خانم عصبانی اومد و گفت کی گفت بدون اجازه

بیاین اینجا کمی فکر کردم و ناراحت شدم یه لحظه

غفلت و یه دروغ ساده میتونه فاجعه جبران ناپذیری

به وجود بیاره خواهشا بیشتر مراقب کودکان خود باشید.

اسلوموشن شیرجه های آرتین جونم

اینم یه عکس خوشگل از آرتین جونم

تا پست بعدی خدانگهدار.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان صدرا
25 آبان 96 19:53
ماشالله
دایی رضا
پاسخ
ممنون