آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 52 ماهگی آرتین جونم

1397/7/7 13:06
نویسنده : دایی رضا
443 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بریم سراغ خاطرات ماه اول تابستون

این ماه پر بود از شیطونی ها و تجربه های جورواجور

از شیطونی ها و بوستان ملاخلیلا ریختن ترسش از

گربه تا تخم مرغ شانسی گذاشتن خانم مرغه

پس برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه

 

2018-06-22

جمعه، ۱ تیر ۱۳۹۷

یه بازی داشتم شبیه منچ با کلی کارت که خیلی

وقت بود که داشت تو انباری خاک میخورد آرتین جونم

کارت هاش رو رو هوا پخش کرد منم به ذهنم رسید

که این صحنه رو اسلوموشن بگیرم دوباره پخش کرد

و منم چند تا اسلوموشن قشنگ گرفتم اینم یکیش

2018-06-27

چهارشنبه، ۶ تیر ۱۳۹۷

رفتیم بوستان ملاخلیلا و آرتین جونم کلی بازی کرد

گربه سفید نشون دادم اولش ترسید ولی وقتی آرامش

منو دید و براش خعلی کوتاه توضیح دادم ترسش ریخت

خواست بهش غذا بده ولی رفت. اینم یه گربه دیگه

که موقع شام اومد پیشمون و آرتین جونم گوشت

میگرفت و براش پرت میکرد آخرشم غذا رو با جاش

براش گذاشت یکم خورد و رفت فک کنم اولین گربه ای

بود که قرمه سبزی خورد شاید معده اش تعجب کنه.

2018-07-07

شنبه، ۱۶ تیر ۱۳۹۷

براش لپ لپ خریدم نشونش ندادم گفتم برو برای خانم

مرغه دون بریز بیاد تخم بگذاره تخم تخیلی واس مرغ

تخیلی ریخت و وقتی حواسش نبود همونجا تخم رو

گذاشتیم فکر کرد خانم مرغه براش گذاشته دنیای

ساده و شاد بچه ها باید الگو بشه برامون

2018-07-10

سه شنبه، ۱۹ تیر ۱۳۹۷

اینم یه سلفی بامزه

2018-07-12

پنج شنبه، ۲۱ تیر ۱۳۹۷

اینم سه تا عکس از مهدیس جون

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (3)

نظرات (1)

❤️Maman juni❤️Maman juni
6 دی 97 23:22
cheghad shirineeee 🌺🌺😍
دایی رضا
پاسخ
ممنون🌈