آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 53 ماهگی آرتین جونم

1397/8/16 18:19
نویسنده : دایی رضا
639 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بی مقدمه برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه

 

2018-07-17

سه شنبه، ۲۶ تیر ۱۳۹۷

اگه آرتین جونم دختر بود خنده

2018-07-18

چهارشنبه، ۲۷ تیر ۱۳۹۷

یه مطلب تو اینترنت خوندم رفیق خوب کسیه که

پیشش راحت باشی یه چیزی تو این مایه ها منم

پیش آرتین جونم راحتم البته اگه نویسنده اون مطلب

عکس دوم رو ببینه میگه گفتم راحت ولی نه تا این حد

اینم یه عکس از چشم آرتین جونم

وقتی نوزاد بود آبی بود کم کم سبز شد

اون بالا چیکار میکنی آخه؟!

2018-07-19

پنج شنبه، ۲۸ تیر ۱۳۹۷

امروز با آرتين جونم رفتيم تو گوشی و کلی بازی کرديم
اين بازی رو به همه پيشنهاد ميکنم به قول گيمر ها جهان بازه

و به چهار تا دويست ساله ها پيشنهاد ميشه مراحل غير
قابل پيش بينيه و بی پايانه لذت بخشه و ذهن رو آزاد ميکنه
و ميبره به دنيای شيرين کودکی و هر کی بازی کنه کلی
سرگرم ميشه و اون وسط ها هم ميشه کلی چيز ياد داد و
ياد گرفت اسم خاصی نداره هزينه هم نداره اين بازی روی
هيچ موبايل يا کنسولی نصب نميشه و اين تو گوشي رفتن
فرق داره بازی اينطوريه که دستمونو روی موبايل ميگذاريم
و برميداريم و موبايل يا وسيله دلخواه رو جای کنار ميگذاريم
و بعد ميريم تو دنيای تخيل و کلی لذت ميبريم هميشه تو اين
بازی آرتين جونم خرگوش پيدا ميکنه ميگيره ناز ميکنه و
غذا ميده گاهی هم از اشياء استفاده ميکنه که کلی به خلاقيتش
اضافه ميکنه مثلا بادکنک ترکيده يا باد نشده نارنجی هويجه
دهاتشون ميريم و هر چی اونجاست با اشتياق کامل نشونم
ميده حيوانات اونجا انگار واقعا تلپورت شديم اونجا البته اين
دفعه تصميم گرفتم گواهينامه گرفتن رو بازی کنيم بعد گرفتن
گواهينامه و امتحان سربلند تا اومد برای اولين بار برونه يادش
رفت و گفت برم بپرسم جوری غرق بازی شده بوديم که همه چی
مثل دنيای واقعيه و کلی لذت برديم ناگفته نمونه اولين بار نزديک
چهار سالگی پانزدهم بهمن نود و شش اين بازيو شروع کرديم

2018-07-26

پنج شنبه، ۴ مرداد ۱۳۹۷

اینم کاردستی آرتین جونم ماشین با نوشابه

اینجا هم خوابیده بود از دور عکس گرفتم

آرتین جونم در حال شونه کردن و منم در حال عکاسی

عکاسی با فوکوس دستی از سوژه های یهویی و متحرک اصلا

مناسب نیس من فوکوس خودکار رو پیشنهاد میکنم هشتک #آموزش

ویرایش pc این زخم پاش منو یاد بچگیام انداخت

2018-08-02

پنج شنبه، ۱۱ مرداد ۱۳۹۷

یاد قدیما بخیر چقدر از این امکان مکث و ادامه فیلمبرداری

لذت میبردم حالا با آرتین جونم باهاش بازی میکنم

اینم با امکان پارانوما ساختم

مهدیس جون اومد خونه مون اینم عکس دایی جون و مهدیس جون

اینجا آرتین جونم و مهدیس جون دارن منچ بازی میکنن

البته بلد نیستن فقط تاس انداختن مهمه که آرتین جونم

یکم بعد نمیگذاشت مهدیس جون تاس بندازه و مهدیس

جون هم تلاش میکرد زود تر تاس رو برداره و دو تایی

شیرجه میزدن آرتین جونم خیلی زود حوصله اش سر

رفت و کل منچ ها رو به هم ریخت و الفرار

مهدیس جون در حال خوردن سالاد

مهدیس جون داشت سون آب میخورد به قول خودش سون باس

میخورد آرتین جونم گولش زد و گردنبند رو از گردنش در آورد چهره

مهدیس جون دیدنی بود مهدیس جون گفت آخه من گردنبند ندارم.

مهدیس جون کلا خیلی گردنبند دوست داره اون دفعه تسبیح رو

انداخته بود گردنش تو پست های قبلی عکسش هست.

اینم دو تا سلفی خوشگل

اینجا هم داره اسباب بازی های آرتین جونم رو میریزه زمین.

2018-08-11

شنبه، ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (1)

نظرات (1)

❤️Maman juni❤️Maman juni
8 آذر 97 8:31
خدا حفظش كنه 🌺
دایی رضا
پاسخ
ممنون گل