خاطرات شیرین اواسط بهمن ماه
سلام
یادتونه گفتم این دفعه دست به دوربین
بودم ادامه عکسا گذاشتم برای این پست
فردا آرتین جونم یک ساله میشه هورا
دیگه بیشتر از این منتظرتون نمیگذارم
برین ادامه مطلب ماشاالله فراموش نشه
جمعه , 17 بهمن 1393
این عکس داداشم
(دایی آرتین جونم) با آرتین
جونمه خودم گرفتم
خندیدن زیبای آرتین جونم
ادامه بازی
واکنش آرتین جونم وقتی مامانشو دید
ماشاالله با سرعت دوید سمتش
شب نزدیک به وقت خوابیدن بود
و آرتین جونم رفت به سراغ تشک
خاله اش و سرش رو گذاشت روش
فرداش طبق معمول رفته بود سراغ
کتابخونه خاله ش
گفتم آرتیـــــــــــــــــــن
ادامه به روایت فیلم
خطای دید بازوی آرتین جونم
این خطای دید کاملا تصادفی اتفاق افتاده
و بازوی من و پای من انگاری دست آرتین جونمه
شنبه , 25 بهمن 1393
تعریف خاطرات آرتین جونم
آبجیم (مامان آرتین جونم)بهم گفت به آرتین
یاد بدم که شمع تولدش رو فوت کنه
شب بود و من یکم براش فوت کردم نگرید(نگاه کرد)
و فرداش آرتین جونم پایین تخت بود منم به سمتش فوت
میکردم بعدش میگفتم هوف کن بعد چند دقیقه کوتاه
تکرار این کار که البته یکسره نبود و کمی استراحت هم
میگردم گفتم هوف کن و پام رو فوت کرد
و بعد شمع سیب آوردیم و روشن کردیم اما دیگه
فوت نکرد میخواست آتیش روی شمع رو بخوره
و بگیره هیچ فوت نکرد بعد چند دقیقه با فندک
این کار رو کردیم و فوت کرد
آرتین جونم تازگیا هر وقت بگیم آب میخای؟
غذا میخوری؟ به هر کلمه ای میخای
یا میخوری اضافه کنیم سرش رو به معنی
آره تکون میده یه بار گفتم خاله رو میخوری
سرش رو به معنی تایید تکون دار
تا پست بعدی خدانگهدار.