آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 48 ماهگی آرتین جونم

1397/3/30 18:27
نویسنده : دایی رضا
586 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

آرتین جونم عاشق بازیه چه فیزیکی چه مجازی

هر چقدر بخای برای بازی وقت میگذاره ولی قانون

و سبک بازی رو مدام تغییر میده و این تنوع نمیگذاره

کلافه و کسل بشه و حتی باعث میشه انگیزه اش

بیشتر بشه عاشق ترسوندن و بازی های

شیطنت آمیز و شوخی های خشنه.

البته اگه بازی ساده و معمولی هم بکنم بدون

اینگه ازش بخام بازی های خشن و ترسوندن

رو کنار میگذاره و مشغول اون بازی میشه.

برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه.

 

2018-02-16

جمعه، ۲۷ بهمن ۱۳۹۶

تیپ جدید آرتین جونمشیطان

2018-02-17

شنبه، ۲۸ بهمن ۱۳۹۶

آرتین جونم یه بازی ساده و کودکانه ساخته به اسم

نی نی بازی بازی خیلی سادس و قانونش اینطوریه

که یا من نی نی میشم یا آرتین جونم که البته من

همیشه نی نی میشم و آرتین جونم از من نگهداری

میکنه گاهی اوقاتم بابا یا مامانِ آرتین جونم میشم و

زنگ میزنه و ازم میپرسه چیکار کنم گریه میکنه و هر

بار ی راه حل بهش میدم که گاهی اوقات احتماله

مثلا میگم شاید حوصله اش سر رفته و آرتین جونم

سعی میکنه نی نی رو (منو) سرگرم کنه یا بخندونه

اما نی نی بازم گریه میکنه و انقدر زنگ میزنه تا مشکل

نی نی حل بشه گاهی اوقات هم نی نی رو میسپاره

به یک فرد مطمئن تا بره براش خرید کنه.

2018-03-03

شنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۶

آرتین جونم اومد و یواشکی تو گوشم گفت

رمز گوشی مامانمو عوض کن! منم در قبالش

گفتم پنج تا لپ لپ میگیرم گفت باشه بعد

گفتم اگه نقد نیست ده تا گفت نقد نیست

گفتم پس ده تا گفت خب.

اینجا هم با اشتیاق به من نگاه میکنه

گوشی رو آورد و رمزو عوض کنم برای اینکه

کسی شک نکنه بلند جوری ک بل بل بشنوه

گفت من رفتم شِریت برام بمب بازی بریزه.

رمزو عوض کردم و برد داد مامانش وقتی

نتونست باز کنه الکی دعواش کرد و دنبالش

کرد و آرتین جونم دنبال بازی کرد بعدش

کلی از خوشحالی شعر خوند ولی گفتم

ده تا لپ لپ منو بده و گفت الان شبه

ولی بعدش گفتم ده تا لپ لپ گرونه و فکر

کرد به قیمت همه پولای باباش تموم میشه

از یه طرف هم نمیخواست رمزو لو بدم

و بهش میگفتم فکر کن یه چیز دیگه بهم

بده مثلا ده تا اسباب بازی و جالب اینجاست

که عکس تریلی شیشه شکسته و تراکتور

نشون داد و گفت اینو میدم فکر میکرد از ده 

تا لپ لپ ارزون ترن کاش دنیای ساده و پاک

هممون تو بزرگسالی هم همینطور میموند

نه واسه گول زدن واسه اینکه خیلی خوشگل

تر و لذت بخش تر بود ما آدما هر چی بزرگ تر

می شیم دروغ و قضاوت و هر چی گناهه بیشتر

میشه بگذریم تو کلیپ زیر هم بین دو راهی لو دادن

رمز و یا تموم شدن پول های باباش مونده و راه

حل هاش تموم شده و به توافق نرسیدیم و کلافه اس

اینجا هم دیگه کسل شده و تقریبا قهر کرده

البته بعدش از اینکه طولانی شد و داشت اشکش

در میومد پشیمون شدم اما خب فایده هم داشت

چون کلی فکر کرد.

2018-03-09

جمعه، ۱۸ اسفند ۱۳۹۶

اینجا هم یادم نیس فک کنم

داره عصرونه یا شام میخوره

2018-03-10

شنبه، ۱۹ اسفند ۱۳۹۶

آرتین جوم در حال خوردن صبحانه

بله شکارچیمون صبحانه خورده و رفته به جنگ

آدم بدا اینجا هم صحنه کشتن من چون همیشه

میخام مثل داعش مهدیس جون رو منفجر کنم.

2018-03-15

پنج شنبه، ۲۴ اسفند ۱۳۹۶

اینجا هم داره سیب زمینی سرخ کرده میخوره

از سس و کرانچی تند بدش میاد برعکس من

اما عاشق سس گوجه معمولیه که دیدین

خالی و با برنج میخوره از هر خورشتی براش

خوشمزه تره هر غذایی دوست داره بخوره.

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (4)

نظرات (0)