آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

خاطرات شیرین 55 ماهگی آرتین جونم

1397/10/19 19:38
نویسنده : دایی رضا
716 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز میخام از خاطرات اواخر تابستان و اوایل فصل پاییز بنویسم.

پس برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه

 

2018-09-22

شنبه، ۳۱ شهریور ۱۳۹۷

آرتین جونم در حال خوردن آش رشته نذری

2018-09-23

یکشنبه، ۱ مهر ۱۳۹۷

اینم جایزه دستمال کاغذی که

با استقبال آرتین جونم مواجه شد

2018-09-26

چهارشنبه، ۴ مهر ۱۳۹۷

این طوطی برزیلی مغازه داداشی(محمد دایی) که

که یک لحظه از دست آرتین جونم آسایش نداشت

70 گرم وزن کم کرد. و یه روزه به تناسب اندام رسید

2018-09-29

شنبه، ۷ مهر ۱۳۹۷

آرتین جونم پالت نقاشی روکشیده


2018-10-05

جمعه، ۱۳ مهر ۱۳۹۷

رفتیم رحیم آباد مهدیس جون داره کارتون میبینه

با ابوالفضل و مهدیس و دختردایی کلی

بازی کردیم جای آرتین جونم خالی بود

خنده های مهدیس جون و ابوالفضل

قبل حمله بالشتی منم پیازداغشو

زیاد کردم و میگم اوه که باعث شد

خنده های مهدیس جون زیاد بشه.

مهدیس جون با عینک یک شیشه

2018-10-09

سه شنبه، ۱۷ مهر ۱۳۹۷

آرتین جونم مثل بقیه بچه ها عاشق بیرون رفتنه

همیشه صدای بلندگوی میوه و یا سبزی فروش رو

میشنوید سریع میگفت بریم بخریم تا بتونه بره

بیرون مدتی بود از دهنش افتاده بود اما ایندفعه

به بِل بِل (مادربزرگش)گفت پول بده برم خودم بخرم!!!

مامانم هزار تومن داد و گفت برو بخر آرتین جونم

هم رفت و با یه سیب زمینی بزرگ اومد و با خوشحالی

گفت سیب زمینی خریدم!!!. وزنش یه کیلوگرم بود.

نمیدونم چرا نمیگذاشت عکس بگیرم عصبانی شد

و سیب زمینیش رو قایم کرد.

2018-10-17

چهارشنبه، ۲۵ مهر ۱۳۹۷

#خوشحالیم

دوپای پاپایی رو ترجمه کنید


تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)