خاطرات شیرین 56 ماهگی آرتین جونم
سلام
خیلی وقته جملات زیبا و مفید ننوشتم هرچند واسه
نوشتن شون کوچیکم اما اشتراک گذاشتن هر چیزی
که بلدیم باعث رشد میشه بخصوص اگه نقد بشه
توسط کسایی که بیشتر بلدن و زاویه دید متفاوت
دارن پس سعی میکنم بیشتر بنویسم از این حرفا
برای شما و آرتین جونم هر چند شبیه خیاله اما من
با تمام وجودم سعی میکنم به هر چی نوشتم عمل
کنم چون یکم طولانی شد خلاصه میگم قضاوت و
غیبت و دروغ و حسادت رو از زندگیتون حذف کنین
اینطوری دنیا جای قشنگ تری برای زندگی میشه.
برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه
2018-10-19
جمعه، ۲۷ مهر ۱۳۹۷
بریم سراغ اولین عکس های 56 ماهگی
2018-11-02
جمعه، ۱۱ آبان ۱۳۹۷
رفتیم رحیم آباد
اینم چند تا عکس از مهدیس جون
دوشنبه, 14 آبان 1397
پلیس شدن آرتین جونم
مثل همیشه رفتیم تو گوشی و اینبار تصمیم گرفتم بعد
گواهینامه رانندگی تو گوشی اینبار پلیس هم بشه و دزد
های تخیلی رو دستگیر کنه بعد از کلی ورزش های سخت
و مدرسه فرستادنش و چند تا آموزش مهم پلیسی برای
آشنایی نسبی با این شغل بالاخره کارت شناساییشو دادم
اما اینبار سعی کردم مثل گواهینامه رانندگی تخیلی نباشه
و از روی کارت شناسایی واقعی به نام آقای حمید هداوند
با کمک نقاشی کامپیوتر عکس و اسمش رو عوض کردم
کلی ذوق کرد و دزدای تخیلی رو دستگیر کرد.
2018-11-09
جمعه، ۱۸ آبان ۱۳۹۷
ماه ربيع الاول رو به همه مسلمانان تبریک میگم
آرتین جونم و رنگ انگشتی
2018-11-10
شنبه، ۱۹ آبان ۱۳۹۷
یاد قدیما بخیر تفریح ما دهه هفتادی ها و دهه شصتیا
داشت همه رخت خواب ها رو میریخت و حرف هیچکسم
گوش نمیکرد بعد رخت خواب ها هر کاری که خودم دوس
داشتم بکنم به آرتین جونم گفتم کرد کلی شیطونی و
ترسوندن البته کنترل شده و چند تا شیطنت اختراع خودش
رو با من هماهنگی و مشورت با میکرد و بدون تایید انجام میداد.
2018-11-11
یکشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۹۷
بازی ساخته آرتین جونم
دستمو باید بیارم قبل اینکه بگیره باس دستمو بکشم که
من غفلت کردمو دستمو گرفت و تا تسلیم نشم ولم نمیکنه
پد هم بعنوان محافظ گذاشتم آخه لبه کِشو دستمو داغون میکرد
2018-11-14
چهارشنبه، ۲۳ آبان ۱۳۹۷
آرتین جونم در حال خوردن کرانچی نمکی
البته سعی میکنیم کمتر از این هله هوله ها بخوریم
تا پست بعدی خدانگهدار