تمام خاطرات 13 ماهگی آرتین جونم
سلام
آرتین جونم 14 ماهگیت مبارک
عکس زیر خلاصه تمام خاطرات 13 ماهگی آرتین
جونم بجز پارک رفتنش که توسط من در تم
توپ گنجانده شده که کاملش توی
ادامه مطلب همین پست هستش
برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه
تمامی خاطرات 13 ماهگی+شروع 14 ماهگی
خب بریم به اوایل سال 1394
خب چند روز بعد از تحویل
سال آرتین جونم رو دیدم نمیدونم
چرا یه جورایی حال نداشت
خسته بود یا چی نمیدونم
یه میهمان دیگه هم داشتیم
که بچه هم سن آرتین جونم
داشتن به نام محمد طاها
که مامان بزرگ محمد طاها
آرتین جونمو بغل کرد و محمد طاها
هم دید. من خیلی ترسیدم آرتین جونم
رو بزنه محمد طاها همینطور
رفت سمت آرتین جونم
و خیلی آروم نشست بغل
مامان بزرگش ولی بازم ترسم
کم نشد اما خوشبختانه آرتین
جونم رو نزد و فقط نگاهش میکرد
البته آرتین جونم دفاعش خوبه ها
از هر کاری مثل کله زدن و گاز گرفتن
و چنگ انداختن و مو کشیدن استفاده میکنه
و کسی که جنگ طلب باشه رو مغلوب خودش
میکنه و دفاع خوبه اما دعوا و جنگ نه.
آرتین جونم زیاد نموند و زود رفتن
عکسی از اون موقع ننداختم
البته بازم اومد و بردیمش پارک
بر روی لینک زیر کلیک کنید
خاطرات شیرین آرتین جونم در بهار1394
سه شنبه , 11 فروردين 1394
آرتین جونم بازم اومد خونمون
اما چون میخاستن برن روستای ما
رحیم آباد فقط چند دقیقه بیشتر نموند
پیشم و از شانس من از اون چند دقیقه
کمتر از یک دقیقه به من دادنش
آرتین جونم اون روز همش لبخند میزد
و اومد کنار من و یه دونه شاستی
از کیبورد زد منم گفتم بیب لبخند
بیشتری زد و بازم این کار رو تکرار
کرد و بازم لبخند زد و بعدش آبجیم
(مامان آرتین جونم) گفت بیا بغلم
دوید و چسبید به من و نمیرفت
چون عجله داشتن داداشم اومد
گفت بیا بریم دَر دَر بدش رفت بغلش
اونجا داداشم فیلم آرتین جونمو
گرفته بود که میوه رو پرت میکرد و میخندید.
آرتین جونم بیشتر با زبان اشاره حرف میزنه
و وقتی گرسنه یا تشنه بشه مثل آم نام دستشو
میبره تو دهنش و وقتی میخاد چیزی رو دربیاریم
براش یا اسباب بازی رو روشن کنیم میگه دَر
فرداش یعنی سه شنبه , 12 فروردين 1393
بازم آرتین جونم اومد
ممد دایی جون(خان دایی)
کلی با آرتین جونم بازی کرد و آرتین جونم
کلی خندید و لذت برد این عکس ها رو هم
فاطمه دختر دایی گرفته
فرداش 13 به در بود روز بدی بود همش
خونه بودیم چون کسی نبود بریم بیرون
اما تو خونه موندیم منم بیشتر پای نت
و فیلم سینمایی توی لپ تابم بودم
آرتین جونم هم توی حیاط محکم
خورد زمین و یه بادمجون
کاشته شد رو کله اش کلی هم گریه کرد
جوجه کباب درست کردیم آشپز دو تا بود
اصلا نمیشد کباب رو خورد چون
نیمه سوخته بود آخه فقط داداشم بلده
کباب درست کنه منم اشتهام کور شد
عصر هم که حال بیرون رفتن نداشتم
اینا رو برای این گفتم که
میگن 13 نحسه ولی من ربط دادن همه این
اتفاقات رو به نحس بودن 13 خرافات میدونم
همشون دلیل قانع کننده ای دارن
و ربطی به نحس بودن سیزده نداره
و سیزده نحس نیست. بگذریم خیلی
حرفیدم و از خاطرات شیرین دور شدیم
بریم به فرداش 14 فروردین
همیشه وقتی گریه میکنم آرتین جونم
ناراحت میشه و هر کاری داشته
باشه تا آروم شدن من نگام میکنه
منم اینجا الکی گریه کردم و بعد
خندیدم تا ویدیو مهربونی
آرتین جونم رو ضبط کنم ببینید
این عکس رو هم از روی فیلم گرفتم
این عکس های زیبا رو هم از
روی فیلمی که دیدید گرفتم
شنبه , 16 فروردين 1393
شیطونی آرتین جونم کلا کارش
همینه به صندلی امون نمیده
بیشتر با صندلی بازی میکنه
فرداش 17 فروردین
این عکس ها رو از روی فیلم گرفتم
اینجا هم ماشین رو پرت کرد زمین
و بعدش گفت دَر یعنی خاموش شد
ژستش هنگام گفتن دَر رو ببینین
اینجا هم میخواست ماشین موزیکالش
رو روشن کنم میگفت دَر
یکشنبه , 23 فروردين 1394
معرفی میکنم مهندس کوچولو
آرتین دوستی جیگر دایی رضا
اینم بستنی خوردنش متاسفانه فیلمش
با اشتباه من پاک شد
چهارشنبه , 26 فروردين
اولین عکس 14 ماهگی
آرتین جونم با دیدن و پوشیدن کفش هاش
کلی ذوق کرد وقتی هم روشن شد ذوقش
بیشتر شد و از خوشحالی دست میزد
و میخندید البته نتونستم از اون لحظه
عکس بگیرم ولی چند لحظه بعد دوباره
همونطوری ذوق کرد و عکسش رو گرفتم
اینجا هم خوابالو بود و لالا کرد رو شونه ام
توی دوربین جلوی موبایل خودشو دیده بود
و با هم زبونمون رو درآورده بودیم و میگفتیم
لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ لِ
تا پست بعدی خدانگهدار