خاطرات شیرین آرتین جونم در اردیبهشت 1394
سلام
بازم اومدم تا خاطرات شیرین
آرتین جونم رو ثبت کنم
برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه
دوشنبه , 7 ارديبهشت 1394
اینجا آرتین جونم مریض شده
بود و اصلا حال نداشت
برای همین یه عکس بیشتر نگذاشتم
بمونه ازسه روز سخت بیماریش
اونم بخاطر اینه که اولین عکس
بعد از کوتاه کردن موهاش گرفتم
حالش تقریبا خوب شده بود و
تو بیرون براش کیک خریده بودن
و وقتی رسید خونه کیک به دست
مستقیم اومد تو اتاق و کیک رو گذاشت
رو کشوی میز کامپیوتر کنار کیبوردم
و گفت آَ اَ منم کار داشتم و نخوردم
بعد یه تیکه کند و گرفت سمت من
یعنی بخور منم یه تیکه کندم خوردم
و بعد یه تیکه دیگه کندم دادم خورد
و در حال خوردن بودیم که بقیه هم
اومدن تو و مامانم گفت آرتین خورده
خودتم بخور بعد همه بهم گفتن آرتین به ما
کیک نداد هر کدوممون حتی مامانش
میخواست یه تیکه کوچیک بخوره
نگذاشت و جیغ و داد راه انداخت!
منم متعجب به آرتین جونم نگاه کردم
و با خودم فکر کردم یعنی منو اینقدر
دوست داره که فقط به من کیک داده
شنبه , 12 ارديبهشت 1394
براش کلیپ کودکانه گرفته بودم
گذاشتم کلی خوشحال شد
رقصید دست زد و نگاه کرد
لحظه رفتن چند تا عکس گرفتم
بعد تصمیم گرفتیم کلاه کاغذی رو
بگذاریم رو سرش و عکسشو بگیریم
نمیگذاشت همش درمیاورد مثل من
دوست نداره هیچ نوع کلاهی بگذاریم سرش
قبل رفتن بوسش کردم و آبجیم (مامان آرتین جونم)
گفت برو دایی رو بوس کن بریم
برگشت و سرم رو با دستاش نگه داشت
و بوسم کرد و کلی مزه داد
شنبه , 19 ارديبهشت 1394
اینجا هم با آرتین جونم رفتیم پارک
منم ازش فیلم گرفتم اینم فیلمش
بعد رفتیم یه جایی که هیچ بچه ای
نباشه همگی بستنی خوردیم چون
آرتین جونم پیشم بود بستنی خوردن
یه صفای دیگه داشت
یکشنبه , 20 ارديبهشت 1394
اینجا هم آرتین جونم خواب بود
دادم داداشم عکسش رو گرفت
هم با موبایل خودم هم با موبایل خودش
اولین عکس با موبایل خودش گرفته
این عکس رو هم داداشم گرفته
اینجا هم داشت
کانال عوض کردنو تقلید میکرد
اینجا هم تصمیم گرفتم
چند تا عکس با فلاش ازش بگیرم
که خیلی خوب در اومد
تا پست بعدی خدانگهدار