آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

عکس ها و خاطرات اوایل 20 ماهگی

1394/8/20 16:38
نویسنده : دایی رضا
482 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بارم اومدم تا خاطرات شیرین

آرتین جونمو ثبت کنم زندگی

سخته بیاییم سعی کنیم

با و لج و لجبازی و

غیبت تهمت دروغ حسادت و

غر غر کردن و زیاده خواهی و...

از این سخت ترش نکنیم.

و خوشحال باشیم که در سختی ها

باز هم همدیگه رو داریم و لذت ببریم.

برین ادامه مطلب فقط ماشاالله فراموش نشه.

سه شنبه، ۲۸ مهر ۱۳۹۴

اولین عکس 20 ماهگی

الکی مثلا میخاد بخوابه

اینجا بالش تشک و پتوش رو آورد و

مثلا میخاست بخوابه

فرداش کلی بازی کردم باهاش و خندوندمش

الکی مثلا خوابیدم بعد آرتین جونم میگفه هَه

منم از خواب میپریدم و میترسیدم و کلی میخندید.

سیب زمینی داغ بود فوتش کردم که

آرتین جونم خواست منم گفتم داغه

به من بیشتر اعتماد داره تا بقیه

برا همین اصرار نکرد و صبر کرد

بعد که سرد شد برا آرتین جونم

یکم داغ بود نخورد گفت داغ

         داغ       داغ

گفتم داغه؟ گفت هِه

کاملا سرد که شد هنوز شک داشت

توی دهنش بود ولی نمیخورد منم گفتم

بوخوررررر بوخوررر دیگه و کلی با هر بار

کلمه بخور دیگه خندید بعد با موبایل

فیلم گرفتم با دست روغنی

خلاصه کلی خوش گذشت

بعد نهار توی بغلم با دوربین جلو

خواستم عکسشو بگیرم و خودشو دید

و همش بوس میکرد و میخندید ببینین

عصر من دراز کشیده بودم و

نزدیکیای بیدار شدنش گفتم بگذارن

پیشم بخوابه و اینجا آرتین جونم تو بغل من

تو خواب ناز

وقتیم بیدار شد پرسیدیم بغل کی خوابیدی؟

گفت داء (دایی)

شنبه، ۲ آبان ۱۳۹۴

روز عاشورا رفتیم قزوین نذری گرفتیم

و رفتیم شاهزاده حسین و گفتیم

آبجیم آرتین جونم رو هم بیاره

آرتین جونم منو که دید کلی خوشحال شد

و اومد پیشم اینم چند تا عکس از اون روز

در فضای سبز شاهزاده حسین

فضای سبزش خیلی زیبا شده بود نور خورشید

موقع غروب از لای درختا روی چمن ها میتابید و هم

زیبا و هم رویایی کرده بود میگن عکاس حرفه ای

نباشه عکس خراب میشه همینه زاویه عکس

رعایت نشده بود و هیچی دیده نمیشد چون

خورشید باید پشت سر عکاس باشه و به جای

خراب کردن عکس نور طبیعی رو به سوژه بتابونه.

به کمک نرم افزار تونستم بهترش کنم و منو

آرتین جونم دیده بشیم حداقل و کیفیت عکس

هم پایین نیاد ولی بازم خوب از آب در نیومد

حالا عکس مهم نبود خیلی میترسیدم آرتین

جونم بیوفته منم جون نداشتم نگهش دارم.

سه بار پرید پایین و دیگه برام عادی شد.

آرتین جونم حوصله اش سر رفته بود

و کلی کلافه شده بود و کلیپ هایی که

داداشم (دایی آرتین جونم) میگذاشت رو نمیپسندید

و میگفت داء داء نان نان (بازی سالار)

بقیه که برگشتن بردیمش شاهزاده حسین

و اونجا دیگه حوصله ش سر نرفت

اینم عکس منو مامان جونم و آرتین جونم

خواستیم شامو اونجا

بخوریم که من سردم بود و وقتی من

سردم بشه معلومه آرتین جونم هم سردش

میشه برا همین برگشتیم.

شیرین زبونی های آرتین جونم

داء (دایی)

دَر دَر (بیرون)

نی نه (عینک)

اسم منم یادش رفته

مامان

بابا

عمو

عمه

توی اپلیکیشن آندرویدی بازی رنگ ها

عکس انگور رو نشون دادم گفتم

این چیه انگوره روش زدم پخش شد

و بعد پرسیدم این چیه گفت آنقا

غاغا(شکلات لواشک و ...)

هَمه(هر چیزی که وعده نهار و شام میخوریم)که همون هم هم منظورشه

ما (بوسه)(میخام بوس کنم یا بوسم کن یا بوس کردم)

خاله چی میگه؟: مَو مَو(صدای گربه)

آرتین با کی اومدی میگه مامان با نانان کی

اومدی میگه داء

میگم آرتین مامان کو

با انگشت نشون میده میگه اینه

دایی کو نشون میده میگه اینه

اگه کسی که میپرسم پیشش نباشه میگه اَ

آرتین چی دَر کنم؟ میگه نان نان(بازی سالار)

موقع آهنگ یه توپ دارم قلقلیه بابام بهم عیدی داد

رو فقط با کلمه بابام همراهی میکنه بعضی وقتا

زود تر میگه پشت تلفن آرتین چی در کنم(کدوم آهنگو بگذارم)

آوووا (آهو) (آهویی دارم خوشگله)

دیگه چی در کنم؟ میگه عروسک

همیشه موقع خواب هم آبجیم(مامان آرتین جونم)

براش شعر عروسک میخونه آرتین جونم هم

میگه مامان آوووا (آهو)

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)