آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

آرتین جیگر دایی

سلام خوش آمدید این وبلاگ توسط یک دایی معلول جسمی حرکتی که عاشق کودکان و نوزادانه ساخته شده خاطرات شیرین آرتین جونم از دیدگاه من ثبت میشه

علی اصغر کردن آرتین جونم

1393/8/24 15:20
نویسنده : دایی رضا
469 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

میدونم دیر کردم اما اینترنت قطع بود

الان که این مطلب رو مینویسم آرتین

جونم رفت خونشون هنوز نیم ساعت

نشده دلم براش تنگ شده

برین ادامه مطلب که کلی عکس

و خاطره از آرتین جونم آماده کردم

فقط ماشاالله فراموش نشه

دوشنبه , 14 مهر 1393 قبل از 8 ماهگی

این عکس ها رو داداشم با موبایلش

گرفته کیفیتشون عالیه

پنج شنبه , 8 آبان 1393

این عکس ها رو خودم

با تبلتم گرفتم کیفیت پایینه

بزودی موبایل خوب میخرم

و عکس های با کیفیتی

از آرتین جونم میگیرم

بقیه عکس ها رو داداشم با موبایلش گرفته

تصاویر جمعه , 9 آبان 1393

اینم عکس خودم و آرتین جونم

شب همون روز بستنی سوپر کارنیلو خریدیم خوردیم

آبجیم (مامان آرتین جونم)

یکم از بستنیش به آرتین جونم داد

آرتین جونم خوشش اومد اما چون خیال

کرد ضرر داره دیگه بهش نداد و رفت

بعد آرتین جونم کلی گریه کرد داداشم

گفت بیا بخور مال خودش رو نشون

داد آرتین جونم گریه نکرد داداشم

لیس زد گرفت طرف آرتین جونم

اما بازم گریه کرد نرفت بگیره

اما چند لحظه بعد رفت سمت

داداشم و داداشم بهش داد و و یکی دو لیس خورد

دلم میخواست منم بهش بستنی

بدم دیدم آرتین جونم اومد پیشم

آبجیم (خاله آرتین جونم) هم یکی دو لیس داد

و خورد منم بستنیم رو دراز کردم و بهش دادم

یه لیس من یه لیس آرتین

جونم بستنی خوردیم اصلا از

کاکائو هاش بهش ندادم

چون براش ضرر داره اینم عکس

دیدنی آرتین جونم بعد بستنی خوردن

امروز شنبه , 24 آبان 1393 تعریف خاطرات

راستی دندون های بالایی

آرتین جونم داره در میاد

البته من یکی از دندون

های بالاییش رو تونستم

ببینم دیروز دیدم لبش رو

با دندوناش زخمی کرده

دیشب از درد دندون گریه میکرد.

آرتین جونم عاشق دالی بازیه

وقتی منو میبینه میگم جی

کلی کیف میکنه و میخنده

اینترنت قطع بود منم ناراحت

بودم آبجیم انگشت آرتین جونم

رو به انگشت های پام زد گفت

دلینگ دلینگ دلینگ...

آرتین جونم کلی ذوق کرد

و از ته دل خندید و باعث

شد من که ناراحت بودم لبخند بزنم

و آرتین جونم از ناز کردن پو

بازی آندرویدی معروف

خیلی خوشش اومده بود و میخندید

اما امروز فقط نازش کرد و یه چیزایی

میگفت به پو که بعدا به پو میگم برام

ترجمه کنه

مثل من عاشق نون بربریه

و تمام رفتار هاش به من رفته

دیروز ظهر بهش آش دادم

خیلی کیف داد اما همشو

نخورد وقتی آرتین جونم پیشم میاد

اول موس رو از یو اس پی میکشه

بعد سیم شارژر رو میکشه

 و بعدش مانیتور رو میخوابونه

و بلند میکنه یه بار میخواست

از مانیتور بگیره بلند بشه

رکورد بدون اینکه جایی

رو بگیره و بایسته 15 ثانیه س

و هر چی بیشتر بشه راه رفتنش

نزدیک و نزدیک تر میشه. و من

منتظر اون روز هستم.

تا پست بعدی خدانگهدار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

رکسانا
29 آبان 93 19:02
سلام دایی رضا. این فرشته ی سرخ وسفید وچشم ابی تو کربلا چیکارمیکرده؟؟؟ ماشا الله.
رکسانا
30 آبان 93 1:16
چه علی اصغرخوشگلی...ماشاالله
مامان عاطفه
3 آذر 93 15:44
عزیزه ماشالا ......دایی جونش براش صدقه بده